النا لپ گلیالنا لپ گلی، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره
پیوند عشق من و باباپیوند عشق من و بابا، تا این لحظه: 18 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره
مامانی النامامانی النا، تا این لحظه: 38 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره
بابای النابابای النا، تا این لحظه: 44 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

دفترچه خاطرات النا جان

عشق مامانی و بابایی

1392/9/10 12:40
نویسنده : مامان ویدا
263 بازدید
اشتراک گذاری

حمد و سپاس مخصوص خداوند است.

 

خدای خوب و مهربونم سلام

نمی دونم باید از کجا و چطوری شروع کنم و چی بنویسم .اما می دونم که با به دنیا امدن دخترم از اون ثانیه اولی که دیدمش تورا شکر کردم .شکر .شکر شکر

هدایت هم مثل من بود.رنگش پریده و لب هاش خشک خشک.

اخه با به دنبا امدن دخترمون ما خیلی حول شدیم.خیلی خیلی.

خوب مامان حالا اولین داستان زندگیت را گوش کن

یکی بود یکی نبود

من از سر کار برای استخر رفتن رفته بودم بیمارستان .اما بعدش سونوگرافی دادم و بهم گفتند النا خانم باید تا چند دقیقه دیگه به دنیا بود.مامان جون  اهوازی همون روز پروازش با تاخیر انجام میشد.من بودم و بابات .با یه دنیا از ترس سزارین.خدایا چه کنیم. توی این تهران بزرگ و تنها.

اما اما و اما توکل کردیم و بدون اینکه هیچ کس خبردار باشه با  بابات رفتیم تو اتاق عمل .چیزی طول نکشید خیلی زود.شاید ۱۵ دقیقه .شنیدم یه صدای گریه میاد.با خودم گفتم تو بلوک زایمان کناری احتمالا یک نفر زایمان کرد.به بابات که نگاه کردم دیدم خوشحاله و داره میخنده.اخه اون زود تر از من تو را دیده بود.بند نافت را که برید منم دیدمت و دل به دلدار رسیدودیدم و دیدیم.دیدم شکراْلله شکراْلله  شکراْلله.

این اولین عکس شماست بعد از اتاق زایمان

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)