آغاز مرحله ی جدید در زندگی دخترم

سلام سلام ماما سلام خانم خانما.سلام عشقم و سلام هستی ام

اتفاقات جدید در زندگی همه آدم ها باعث میشه تا هیچ کدوم از روزهاشون شبیه روز قبلشون نباشه . روز به روز بزرگتر و خانم شدنت هم باعث میشه یه سری کارها و رفتارهای جدید بکنی که عامل میشه هیچ  کدوم از روزهات شبیه روزقبلت نباشه عزیزم.

دختر مهربانم با توجه به اینکه وارد 21 ماهگی شدی و با توجه به اینکه من و بابا را برای خوردن غذا خیلی اذیت می کردی و اصلا تپل نمیشدی آقای دکتر مقدادی ، دکتر دلسوز و مهربون شما دستور داد تا دیگه شیرت قطع بشه.

من هم با مامان جون و چندتا از دوست های خوبم که بچه هاشون از شما کمی بزرگتر بودند مشورت کردم  و با توسل به خدا و ائمه و دعای خیر مادربزرگتت وارد مرحله سخت از شیر گرفتن شما شدم.(نوشتن برام خیلی سخته چون اشک خودم هم در میاد پس اجازه بده این مرحله را ننویسم تا زود هم از یاد م بره هم از یاد تو)

النای مامان قربون نماز خوندنت بشم اینقدر زیبا تکبیر میگی و نماز را شروع میکنی که دل من و بابا برات ضعف میره.ببین

مامانی قبولت باشه و برام کلی دعا کن

راستی برای بیست  و دو بهمن بابا جون مامان جون دایی علی خاله ندا عمو کامران و داداش سامان و دایی محمد و زن دایی آمده بودند تهران پیشمون .هم تعطیلات بود هم دلشون برای تو تنگ شده بود .تازه تولد دادش سامان را هم تهران گرفتند .به تو خیلی خوش گذشت.کلی با دادشی بازی کردی.بعد از 5 روز هم که رفتند تو خیلی براشون گریه کردندی و همش بهونهی اونها را می گرفتی و هی می گفتی :دادا دادا نیستتتتت.آل آل نیستتتت.عم نیست و..

مامانی از خدا ممنونم که قلب مهربونی به دخترم داده شکر شکر شکر

مامان حسابی منتظر رسیدن مامان جون و بابا جون هستی و چشم براهی و حالا

این هم زوق شما برای دیدن عزیزانمون

این هم عکس ها و ژست های شما در عروسی دوستانمان

تو لوسی و شیطونی بی نظیری  همتا نداری مطمئن هستم

 مامان گوشه ی تالار عروسی این کشتی زیبا بود شما هم کلی از دیدنش خوشحال بودی و با دقت تمام اجزایش را بررسی کردی

الهی همیشه سالم و سرحال باشی .روزگارت خوش.27/11/93