بدون عنوان
سلام نفس مامان
سلام زندگی من
سلام بهترین نعمت خدا
امروز من بعد از مدتها بلاخره رسیدم بیام تو وبلاگ شما و از این مدتی که نبودم را برات بنویسم.
جان مامان برات بگه که نورزو ما همگی اهواز بودیم مثل همه سالهای گذشته البته امسال نوروز مراسم دایی امیر را داشتیم . دایی امیر مهربون با زندایی بهاره عقد کرد.
وای خیلی خوب بود و خیلی بهمون خوش گذشت.
تو همه عاشق شادی و نای نای بودی و همش شیطونی می کردی .
من صاحب یه موبایل جدید اپل شدم مامان جان و بابا جان برای عیدی به من هدیه دادن .به شما هم یه النگوی پهن هدیه دادن و خاله ندا کلی پول بهت هدیه داد اینقدر زیاد که تو دستت جا نمی گرفتند.
النای عزیزم پدر جان نوروز برات یه مرغ و یه خروس خریده که شما باهاشون بازی کنی و اونها هر روز صبح برات تخم بذارن.
حتما عکس هاشون را برات می گذارم.
دخترم حرفیه ای توپ بازی می کنی مراقب باش.
النای مامان فرهنگ لغاتت خیلی بهتر و بیش تر شده . ماشالله به جونت بلدی با جمله ایی کوتاه خودت را تو قلب ها جا کنی.
دایی محمد دلش برات ضعف میره .باباجون عاشقته و خاله ندا همش در حال خوردنت است.
((خدایا عزیزانمون را در پناه خودت محفوظ بدار))
النا جان شما الان چهار ماه است که مهد کودک سالار می ری .اونجا را خیلی دوست داری و همش در حال شیطونی کردن هستی .
با پارسا , سارا و سینا دوست شدی . آرتین همش تو را اذیت میکنه و آریا خیلی باهات دوسته و مهربونه .
خاله زهرا خاله فاطمه و خاله زیبا خیلی مهربون هستند و شما هم اونا را دوست داری.
تو دختر مستقلی هستی .با وجود اینکه اینقدر سنت کمه اما خودت غذا می خوری خودت دستشویی می ری .خودت نقاشی میکنی .و ...
عاشقانه دوستت دارم دخترم .نگین زندگی مامان
قول میدم کلی عکس برات تو وبلاگت بذارم.
مامان شما تا امروز سوره احد را یاد گرفتی و می خونی و شعر تابستون تابستون
تابستونم تابستون پرنده های رقصون
میوه های رنگارنگ آمده تو باغ و بستون
دومین فصل سالم بعد از بهار می آیم
تیر ,مرداد , شهریور سه ماه گرمی دارم
بعدش هم کلی ادا در میاری که هوا گرمه
الهی مامان فدات بشه بووووووووووس